‏نمایش پست‌ها با برچسب #اعدام. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب #اعدام. نمایش همه پست‌ها

۱۴۰۴ آبان ۱, پنجشنبه

نوری که در تاریکی می‌تابد



دیروز و امروز، روزهایی‌اند که در بسیاری از فرهنگ‌ها معنایی فراتر از تقویم دارند. نه تنها برای کسانی که با آیین‌های معنوی آشنا هستند، بلکه برای هندوها و حتی در سنت‌های غربی نیز این ایام، زمانی برای جشنِ پیروزیِ نور بر تاریکی است. در هند، جشن «دیوالی» برگزار می‌شود؛ جشنی برای روشنایی، امید و رهایی از تاریکی درون و بیرون. هم‌زمان، در فرهنگ‌های اروپایی و مسیحی نیز، هفته‌ای است که به «هالووین» و «روز همه قدیسان» پیوند خورده است — زمانی که مردم باور داشتند مرز میان دنیای زندگان و مردگان نازک‌تر می‌شود و روح‌ها به زمین بازمی‌گردند.

در همه‌ی این آیین‌ها، اگر از سطح ظاهر و شور جشن‌ها فراتر برویم، پیامی مشترک نهفته است: یادآوریِ جاودانه‌ی نبرد میان نور و ظلمت، میان آگاهی و غفلت. مفاهیمی که ریشه در تفکر معنوی انسان دارند و به ما یادآوری می‌کنند که هر شمع روشن‌شده، می‌تواند فرصتی باشد برای بازنگری در خویشتن و در معنای زیستن در جامعه‌ای روشن‌تر و انسانی‌تر.

شاید امروز بیش از هر زمان دیگر، جهان به چنین یادآوری‌هایی نیاز دارد؛ به اینکه نور، هرچند کوچک، هنوز می‌تواند تاریکی را بشکافد. در روزگاری که بسیاری از مردم جهان در پی معنایی تازه برای زندگی می‌گردند، گروه‌هایی از انسان‌ها در سراسر دنیا گرد هم می‌آیند تا در پیام‌های اخلاقی و انسانی این عصر تأمل کنند — پیام‌هایی که انسانِ امروز را به بلوغ فکری و اخلاقی فرامی‌خوانند؛ به شناخت نیروهای ویرانگری که سبب تفرقه، تعصب، رقابت ناسالم، سلطه‌جویی و تبعیض شده‌اند، و به پرورش توانایی‌هایی که ریشه در همدلی، گفت‌وگو و فهم عمیق‌تر از دیگری دارند.

انسان امروز در آستانه‌ی مرحله‌ای نو از حیات خویش ایستاده است — مرحله‌ای که در آن، علم و فناوری به‌تنهایی نمی‌توانند پاسخگوی نیازهای درونی و اجتماعی او باشند. اکنون بیش از هر زمان، ضرورت بازتعریف مفاهیمی چون آزادی، عدالت، صلح، اتحاد و انسانیت احساس می‌شود؛ مفاهیمی که اگر از نو و بر اساس تجربه‌ی جمعی بشر بازخوانی نشوند، به‌جای آنکه ما را آزادتر کنند، به ابزارهای تازه‌ای برای سلطه و جدایی تبدیل خواهند شد.

در بیش از یک قرن گذشته، جوامعی در گوشه‌وکنار جهان کوشیده‌اند تا این ارزش‌ها را نه در گفتار بلکه در عمل بیازمایند. در میان آنان، تجربه‌ای زنده شکل گرفته است — تجربه‌ای که نشان می‌دهد دگرگونی اجتماعی از بالا و با فرمان قدرت آغاز نمی‌شود، بلکه از بیداری وجدان‌ها، از پیوند دل‌ها، و از یادگیریِ جمعی میان انسان‌های عادی زاده می‌شود. دانشی که از دل این تجربه برآمده، هنوز در بزرگ‌ترین دانشگاه‌های جهان به‌طور رسمی تدریس نمی‌شود، اما در گفت‌وگوها، در مشورت‌ها، و در همکاری‌های ساده‌ی مردم جاری است؛ دانشی که از زیستن در مسیر وحدت می‌روید، نه از انباشتن نظریه‌ها.

اما شگفت آن‌که سرزمینی که بذر این اندیشه‌های معنوی در آن کاشته شد، امروز خود از ثمرات آن بیش از هر ملت دیگری محروم است. ایران — مادری که اندیشه‌هایی از نور، عدالت و وحدت را به جهان بخشید — اکنون سال‌هاست در جست‌وجوی پاسخ به پرسش‌های بنیادی خود سرگردان است. جامعه‌ای درگیر فقر، فساد، بی‌اعتمادی و خشونت‌های پی‌درپی؛ سرزمینی که شهروندانش برای تأمین ابتدایی‌ترین نیازهایشان، گاه ناچارند میان بقا و کرامت یکی را انتخاب کنند.

در این میان، کسانی که کوشیده‌اند ارزش‌هایی چون خدمت، صداقت و ایمان را در زندگی خویش زنده نگه دارند، دهه‌هاست که هزینه‌ی سنگینی پرداخته‌اند. آنان طعم زندان، تبعید، محرومیت از تحصیل و کار، و حتی خاموش‌کردن صداهایشان را چشیده‌اند. با این حال، حضورشان همچنان زنده است — نه در فریاد، بلکه در سکوت پُرمعنای خدمت، در ایمان آرام، و در امیدی که خاموش نمی‌شود.

ایرانیان در سال‌های اخیر، به‌ویژه پس از جنبش «زن، زندگی، آزادی»، بیش از پیش به دنبال راهی برای رهایی از بن‌بست‌های تاریخی خود هستند. مردمانی خسته اما جوینده، که از سر ناچاری به هر ریسمانی چنگ می‌زنند، بی‌آنکه بدانند بسیاری از آن ریسمان‌ها در نهایت طناب مرگشان می‌شود — مرگ امید، مرگ اعتماد، مرگ آینده.

شاید اکنون زمان آن رسیده باشد که این پرسش را از نو بپرسیم:
آیا پاسخِ پرسش‌های دیرینِ ما در خانه‌ی خودمان نیست؟
آیا همان هم‌میهنانی که سال‌هاست برای خدمت و صداقتشان بهای سنگینی داده‌اند، نمی‌توانند ما را به ساحل اندیشه‌هایی نزدیک کنند که در آن، امکان گفت‌وگو، همدلی و فهمِ تازه از انسان فراهم است؟

و شاید پرسش نهایی این باشد:
چرا باید آنان که هیچ سلاحی جز ایمان و هیچ هدفی جز خدمت ندارند، خطر تلقی شوند؟

آیا وقت آن نرسیده است که به جای ترسیدن از صداهای متفاوت، به شنیدن و گفت‌وگو با آنان بیندیشیم — نه برای پذیرش بی‌چون‌وچرای باورشان، بلکه برای آموختن از تجربه‌ی زیسته‌شان در زیستن با صداقت، صلح و امید؟ 

۱۴۰۴ اردیبهشت ۱, دوشنبه

اعدام در جمهوری اسلامی؛ خشونت نمادین و بازتولید قدرت


 

در سال‌های اخیر، افزایش چشم‌گیر احکام و اجرای اعدام در ایران، به‌ویژه پس از اعتراضات سراسری اخیر، پرسش‌های عمیقی درباره‌ی کارکرد اجتماعی، سیاسی و ایدئولوژیک این مجازات در جمهوری اسلامی ایجاد کرده است. این نوشتار می‌کوشد تا اعدام را، نه صرفاً به‌عنوان ابزار مجازات کیفری، بلکه به‌مثابه یک سازوکار تولید و اعمال قدرت تحلیل کند. این نوشتار، با تکیه بر نظریه‌های «میشل فوکو» درباره‌ی قدرت حاکمانه و زیست‌قدرت و مفهوم خشونت نمادین در اندیشه‌ی «پیر بوردیو»، نشان می‌دهد که چگونه نهادهای قضایی و رسانه‌ای جمهوری اسلامی، اعدام را در چارچوب مشروعیت‌سازی دینی-قانونی بازتولید می‌کنند. این تحلیل با ارجاع به داده‌ها و گزارش‌های نهادهای حقوق بشری، تصویری مستند و انتقادی از پیوند میان خشونت ساختاری، نظم سیاسی و حذف اجتماعی ارائه می‌دهد.

https://www.hra-news.org/articles/a-1416/

https://www.peace-mark.org/articles/168-7/

۱۴۰۴ فروردین ۲۶, سه‌شنبه

نوزده سال گذشت؛ نه با فراموشی، که با ایستادگی و امید


 

باورم نمی‌شود که پانزده سال از زمانی که این متن را نوشتم گذشته است. حتی باورنکردنی‌تر از آن، این است که تا کمتر از یک ماه دیگر نوزده سال از روزی می‌گذرد که جوانان شیراز، که سال‌ها با هم در یک گروه خدمتی کار می‌کردند، بازداشت و زندانی شدند. چه روزها و سال‌هایی گذشت... روزهایی سرشار از رنج، استقامت و در عین حال، امید.

در تمام این سال‌ها، سیاست‌های رسمی در قبال جامعه بهایی تغییر نکرده‌ است—و شاید حتی پیچیده‌تر و سخت‌گیرانه‌تر نیز شده‌اند. اما آنچه تغییر کرده، و می‌توان آن را بزرگ‌ترین دستاورد این مسیر پرچالش دانست، آگاهی و بینش مردم ایران است.

امروز، میلیون‌ها ایرانی—شاید به جرات بتوان گفت ۸۵ میلیون نفر—می‌دانند که آئین بهایی زادگاهش ایران است. می‌دانند که بهاییان که هستند، چه آرمان‌هایی دارند، و در این سرزمین چه ظرفیت‌هایی را با همه محرومیت‌ها در خود پرورش داده‌اند. آنها دیده‌اند که بهاییان، علی‌رغم محرومیت‌ها، همواره در کنار دیگر هم‌میهنان خود بوده‌اند—در آموختن، در ساختن، و در رنج و شادی.

نسلی نو پا به عرصه گذاشته است که نه تنها از حقیقت آگاه‌تر است، بلکه آماده‌تر برای همدلی، گفتگو، و ساختن ایرانی است که در آن هیچ‌کس به‌خاطر باورش منزوی و طرد نمی‌شود.

بله، نوزده سال گذشته است. اما نه با سکوت، نه با فراموشی، بلکه با بیداری، ایستادگی، و امید. این سال‌ها، نه تنها تاریخ رنج، که روایت روشنی از رشد و آگاهی جمعی هستند—روایتی که هنوز ادامه دارد.


۱۴۰۳ دی ۲۰, پنجشنبه

هر صدا، بخشی از حقیقت است

 




زندانی کردن یا اعدام افراد به دلیل داشتن دیدگاه‌های سیاسی و عقیدتی متفاوت، یک انحراف آشکار در سیستم سیاسی هر ساختاری در قرن حاضر محسوب می‌شود. تفاوت در اندیشه‌ها نه‌تنها تهدیدی نیست، بلکه نشان‌دهنده وجود استعدادها و توانایی‌های متنوع است که می‌توانند زمینه‌ساز توسعه و بلوغ فکری در هر جامعه‌ای باشند. خطر واقعی در سرکوب تفکرها و عقاید نهفته است، نه در اجازه دادن به شنیده شدن صداهای متفاوت.

آزادی از آن کیست؟ کودکانی که در ایران بهای آن را می‌پردازند.

در ساختار سیاسی ایران، آزادی نه به‌مثابه حقی همگانی، بلکه به‌صورت امتیازی محدود برای گروهی خاص تعریف می‌شود؛ امتیازی که تحقق آن با سلب آزادی...